یک لحظه سکوت

سکوت آدمی فقدان جهان و خداست.......فریاد را تصویر کن!

یک لحظه سکوت

سکوت آدمی فقدان جهان و خداست.......فریاد را تصویر کن!

هزیان نیمه شب

صدای جاروی رفتگر بر روی آسفالت  

آسفالت خسته از گام های تکراری

صدای سکوت مبهم امشب  

تمام تاریکی شب با صدای جیغ یک زن

صدای نفس های اجباری  

اجبار زندگی، قانون زندگی

صدای ضربان جامانده از زمان 

زمان گستاخ بی افسار 

صدای این دل بی ادعای تنها

و تمام تنهایی تنها بودن و نبودن

تمام فکرهای فارغ از تنهایی  

و صدای این معادله بی پاسخ  

فقط یک جواب خواهد داشت  

.

تنها نخواهم ماند .......................... 

خیالم از تمام نبودش مالامال است.

مژده آمدنت

امشب تمام درختان خیابان نظاره گرم بودند.خداحافظ در دهانم یخ بسته بود.هنگام حرکت پیکان سبز ناتمام ماند . صورت را که برمیگردانم شش دنگ حواس جم شده ام که اشکایم سر جایشان بمانند.چراغ های سبز هم قرمز شده اند.پاهایم توان کشیدنم را ندارند.سرمای هوا عجب پیوند دهنده ایست. پیوند دهنده تمام بی وصالی ها.....سنگفرشهای خیابان هم به سخره گرفته اند مرا.تعداد گام ننهاده را به رویم می آورند.جاده تا بحال به این بلندی نبود.قرنی راه میروم و پوزخند تمام صندلی های سنگی را می بینم. همه نشانه ام رفته اند.میخواهند همانجا درجا بزنم. 

اما همچنان می جنگم ..............تا همه بدانند تو بار دیگر خواهی آمد.