رفتم تا جا باز شود برای قدم های دو نفره تان
آخر جاده پشت سرم را نگاه کردم،
صدای پای ممتد از اول راه قطع شده بود
تنها جا پای قدم های یک نفر بود
قدم های یک نفره ی یک نفره ی یک نفره
با یک حساب دو دو تا چهارتایی
با قدم های خودم خالص میشد دونفر ....
سکوتم را با تمام حرفایش به میان آوردم
تک تک نفس های مانده در گلویم را عمیق تر کشیدم
ستارگان کوچک آسمان را با تمام عظمتشان واسطه قرار دادم
پلک های سنگین خواب رفته ام را بیدار نگاه داشتم
با قدقامت سروهای قد برافراشته ندای قلبم را بلندتر فریاد کشیدم
طلوع تمام رویاهایم را به نظاره نشستم
.
.
.
اما تمام تمام عیارهایم
کم بودند برای یک نگاه تمام عیار تو
مینوشمت که تشنگیام بیشتر شود
آب از تماس با عطشم شعلهور شود
آنگاه بیمضایقهتر نعره میکشم
تا آسمان کر شده هم با خبر شود
آنقدرها سکوت تو را گوش میدهم
تا گوشم از شنیدن بسیار کر شود
تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست
«عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود»
آرامشم همیشه مرا رنج دادهاست
شور خطر کجاست که رنجم به سر شود؟
مرهم به زخم بسته که راهی نمیبرد
کاشا که عشق مختصری نیشتر شود
دوستی، عشق، ازدواج، گناه، حرام، حلال، خوبی، بدی،
چه واژه های بی مرزی
نمی دانی پایت تا چه حد دراز شود از گلیمت فراتر نرفته است
نمی دانی همه این واژه ها به موقعیت وابسته اند یا ثباتشان در حد جاذبه زمین است
هر کدام در زندگی چند بار تکرار میشوند؟
و آیا بعضی اصلا تکراری برایشان وجود دارد یا نه
خدا یکی است و عشق یکی است؟
دوستی همان عشق است و یا یک سرگرمی گاه آزار دهنده است
ازدواج عشق را کامل می کند یا جلوی عاشق شدنت را می گیرد یا عشق را دفن را می کند و شاید غوغای عشقی تازه را در سر می پروراند
اگر با ازدواج عاشق شدن حرام است و بی بند و باری، پس عشق گناه است است یا ازدواج مدفن عشق
اگر ازدواج دو نفر را برای هم حلال می کند، پس همبستری بی عشق حلال است یا حرام؟
سکوت در یک زندگی مشترک خوبی یک انسان را می رساند یا خفقان در برابر یک رابطه حیوان وار را
و اگر کسی با عشق تن به این رابطه داد هرزگی اش را که می سنجد؟
خدا؟ بنده خدا؟؟؟؟؟
چه کسی این مرزها را مشخص می کند؟